سال سی‌ام
سال سی‌ام

سال سی‌ام

0 نظرسفارش (1)
13,000تومان
تولید کنندگان
کد محصول: bar-42
موجودی عدم موجودی در انبار
راهنما

بررسی اجمالی

گفت: «راستی برای که می‌نویسید؟» گف...

خصوصیات محصول

  • وزن280
  • نوع کاغذتحریر سفید خارجی
  • نوع جلدشومیز
  • نوع چاپافست
  • تعداد صفحات232
  • شابک978-600-6077-94-9
  • قطعرقعی
  • ناشرآرما
  • نویسنده / نویسندگانرضا نساجی

توضیحات محصول

گفت: «راستی برای که می‌نویسید؟» گفتم: نمی‌دانم. شاید فقط برای دل خودم. یا برای خیال یکی از همان‌هایی که شما خبرش را برده‌اید. گفت: «متاسفم. شغل من این است که خبرهای رفتن را ببرم.» گفتم: بله، می‌دانم. لبخند زد - حالا دیگر لبخندش را و تمام صورتش را می‌دیدم گفت: «بله، بله، شما خودتان این شغل را به من داده‌اید.» گفتم: نه، شما بودید. من فقط شما را کمی نوشتم. گفت: «شاید این طوری باشد که می‌گویید. آخر، اخبار جنگ به قدمت خود جنگ است و جنگ به قدمت تاریخ بشر - اساسا تاریخ، یعنی داستان جنگ‌های بشری - و وسعت جامعه بشر - آدم‌ها در جایی زندگی می‌کنند که برای آن جنگیده‌اند و در آن جنگ پیروز شده‌اند، والا هرجا که در جنگ شکست خورده‌اند، یا آدم‌های دیگری آمده‌اند یا همان‌ها آدم‌های دیگری شده‌اند، با زبان و ادیان دیگری - و لذا جنگ ابتدا و انتها ندارد.» بعد تکرار کرد: «و مرگ، که ابتدا ندارد و انتها ندارد....»
این رمان داستان زندگی زنی را روایت می‌کند که در سی‌سالگی به عنوان سرپرست خانوار به کار روی خودرو شخصی خود در یک موسسه اتومبیل کرایه می‌پردازد و از همین منظر اتفاقاتی در زندگی او به وجود می‌آید. با این همه او شخصیتی است که اهل تفکر است و موقعیت خاص زیستی او پدیده‌های متعددی را برای فکر کردن و اندیشیدن پیش روی او و مخاطبش قرار می‌دهد.
یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد این داستان بلند خلق شخصیت یک زن به عنوان محور داستان توسط یک نویسنده مرد است. نساجی در این داستان به خوبی از عهده ترسیم سیمای زنی که روایت داستانش را بر عهده دارد بر آمده و توانسته از او فردی معمولی که در عین حال با دقت و وسواس به پدیده‌های پیرامونی خود می‌نگرد، ترسیم کند.
در بخشی از این داستان بلند می‌خوانیم: افسردگی حال هر روز من هم هست و شاید احوال همه زن‌هایی که حواسشان هست که در چه گودالی افتاده‌اند. وقتی دخترند، دل تنگی و تنهایی تهدیدشان می‌کند؛ خاصه برای آن‌ها که چشم به راه‌ند. چه می‌گویم؟ زن‌ها همه‌شان همیشه چشم به راه‌ند؛ که پدری بازگردد، مردی بیاید که مرد آرزویشان باشد، فرزندی که جسم درونشان است و جانش در راه، کودکشان کی از مدرسه بیاید؛ دختر و پسر بزرگشان کی حوصله کند که بهشان سر بزند و...
همه‌اش انتظار است و وقتی انتظار به سر نمی‌آید، یا به آنچه باید نمی‌رسد، افسردگی از راه می‌رسد. وقتی به میانه جوانی که برای بیشتر زن‌های زمان ما پایان آن بود، می‌رسند، به شکل همان چیزهای مزمنی از راه می‌رسد که اسمش را گذاشته‌اند سندرم سی‌سالگی همراه با چاقی و دل‌مردگی. که در خانه بنشینند؛ و اگر ازدواج کرده‌اند حسرت جوانی گذشته را بخورند با ورق زدن عکس‌های قدیمی آلبوم خانوادگی و مدرسه و اندازه کردن لباس‌های گذشته که حالا سند رسوایی هیکل وارفته است. و اگر ازدواج نکرده‌اند هم حسرت روزهایی را که نیامده بخورند و هم حسرت روزهایی که در تنهایی رفته. و آن وقتی هم که مادر می‌شوند، افسردگی پس از زایمان می‌گیرند. تکه‌ای از وجودشان روبرویشان دارد نفس می‌کشد اما هم به او احساس دلبستگی دارند و هم بیگانگی چون گواهی راهی است که نمی‌شود بازگشت.


نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب
کد امنیتی
آیتمی برای نمایش وجود ندارد!